نویسنده و نویسندگی از منظر عارف قزوینی

نویسنده و نویسندگی چه ویژگی هایی دارد، عارف قزوینی شاعر و تصنیف سرای بزرگ ایرانی سروده ­های بسیاری دارد که معروف­ترین آن تصنیف مشهور «از خون جوانان وطن لاله دمیده» نزد علاقمندان آشنا می­باشد. بیان ایشان در وصف نویسنده و نویسندگی خواندنی است. در ادامه مجموعه ای از دیوان اشعار عارف را می­خوانید:

نویسنده را بایدی چار چیز

دل و دست و افکار و وجدان تمیز

وگر اینکه ناپاک شد این چهار

ز ناپاکی صاحبش شک مدار

در ادامه میتوانید مجموعه کامل این سروده را مشاهده کنید.

ادامه نوشته

درس واقعی از توکل به خدا

امروز یادداشتی را دیدم که ابتدا برایم باورنکردنی می نمود، لاکن پس از تحقیق از دوستان دریافتم که این نامه در تاریخ(دوره قاجار) کاملا واقعی بوده و اصل نامه نیز در موزه گلستان نگهداری می شود. عنوان این یادداشت «نامه به خدا» می باشد که ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی بوده که در زمان ناصرالدین شاه، دانش آموز مدرسه ی مروی تهران بوده و فردی بسیار ضعیف و کم توان بوده است.

یک روز نظرعلی در نا امیدی نامه ای را خطاب به خدا می نویسد. نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود. در ادامه این نامه خواندنی آورده شده است.

ادامه نوشته

هفت درس مولانا برای تمام زندگی

 درس اول

عشق را بی‌معرفت معنا مکن

زر نداری، مشت خود را وا مکن

 درس دوم

گر نداری دانش ترکیب رنگ

بین گل‌ها زشت یا زیبا نکن

 درس سوم

پیرو خورشید یا آیینه باش

هرچه عریان دیده‌ای، افشا مکن

ادامه نوشته

جواب 4 نفر مرا سخت تکان داد...!

ابوالحسن خرقانی

جواب 4 نفر مرا سخت تکان داد...!

اول : مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد !

او گفت : ای شیخ ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد !

دوم : مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده های گل آلود میرفت.

به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی !

گفت : من بلغزم باکی نیست...

بهوش باش تو نلغزی شیخ ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.

سوم : کودکی دیدم که چراغی در دست داشت.

گفتم : این روشنایی را از کجا آورده ای ؟!

کودک چراغ را فوت کرد و آنرا خاموش ساخت و

 گفت : تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت ؟

چهارم : زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت میکرد !

گفتم : اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن !

گفت : من که غرق خواهش دنیا هستم ؛ چنان از خود بی خود شده ام که از خود خبرم نیست ؛ تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری ؟!!!

چه زیبا گفت حضرت مولانا.

ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ،

 ﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﺑﺮ ﻫﯿﭻ ﻣﭙﯿﭻ،

 ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺎﻗﯽ؟

 ﻣﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ

 ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ .....

از خوبی‌ها سخن بگو... لذت‌هایت را به زبان بیاور

لذت‌هایت را به زبان بیاور مغزت هوشیارانه آن را دریافت می‌کند و به کار می‌برد .
نتیجه تحقیقات پرفسور سمیعی: ساختار کوچک هیپوتالاموس در مغز ماده‌ی آزادکننده‌ی هورمونی را ترشح می‌کند به نام کورتیکو تروفین ...این ماده به همراه هورمونش وظیفه‌ی تأمین انرژی لازم بدن برای مقابله با استرس و شرایط بحران اضطراب را دارد ... درواقع همان چیزی است که به بدن کمک می‌کند بتواند مدیریت هیجان داشته باشد...اما عمر این ماده فقط یک سال است و گاهی به‌صورت خودکار در مغز ترشح می‌شود. پروفسور سمیعی تحقیقاتی انجام داد برای دانستن این مطلب که چه چیزهایی باعث ترشح بیشتر این ماده در برخی افراد و یا قطع و تأخیر ترشح در فرد دیگر می‌شود ...نتیجه تحقیقات چندی پیش در وبگاه پروفسور سمیعی منتشر شد.. نتیجه‌ی تحقیقات برای علم روانشناسی بی‌نظیر بود و بسیار جالب:

1-   وقتی شما از منظره‌ای یا دیدن چیزی لذت می‌برید و از آن به‌صورت کلامی تعریف می‌کنید و اهل به‌به و چهچه کردن هستید میزان ترشح این ماده در مغز افزایش می‌یابد.

2-   وقتی شما یکپارچه گلبرگ گل یا چیزی لطیف را لمس می‌کنید و احساس خوشایندی دارید میزان ترشح این ماده در مغز افزایش می‌یابد.

3-   وقتی شما دست می‌زنید یا همان به‌اصطلاح کف می‌زنید حتی وقتی در یک اجلاس حضور دارید و یا در یک میهمانی و حتی به مدت‌زمانی کوتاه میزان ترشح این ماده را در مغز افزایش می‌دهید.

پس درود بر آن‌ها که از هر چیز لذت‌بخش که می‌بینند و حس می‌کنند تعریف می‌کنند!

درود بر آن‌ها که عادت دارند چشم‌هایشان را پر کنند از زیبایی‌های بی‌نظیر طبیعت! درود بر آن‌ها که وقتی قرار است به‌افتخار کسی کف بزنند بی‌رمق و رفع تکلیف این کار را نمی‌کنند! چقدر خوب که بدانیم رفتار ما و لذت‌های ما چه بصری و چه لمسی باعث می‌شود بدن در کنترل هیجانات و استرس‌های روزهای بعد ذخیره‌های مفیدی اندوخته کند ...و باعث ترشح بیشتر ماده‌های مؤثر مغز در آرامشمان شود ... پس یادت باشد: لذت‌هایت را به زبان بیاور مغزت هوشیارانه آن را دریافت می‌کند و به کار می‌برد.

کار جنون ما به تماشا کشیده است

سکانس آخر. دور همی با دوستان عزیزتر از جان. آغاز جلسه ای برای یک پایان. برای دوستان جوانتر،  از روزهای دشوار گذشته گفتیم. دشواری های فضای کار. کار تیمی در حوزه اصلاحات و توسعه سازمانی در ایران به راحتی پیش نمی رود. چگونگی و مکانیزم های حل مسئله. انتقال تجربه. مستند سازی و بسیاری دیگر. و سر آخر آرزوی سحرخیزی و بیداری در سال پیش رو. سال خروس!

باز هم گفتم: از شانس برخورد با مدیران و دوستان خوبی که خدا سر راهم گذاشته بود. طی این سال ها. ربع قرن. تماشای عکس های رفقای قدیمی. دیدارها. تجلیل ها. دور همی ها! کجائید ای عزیزان! هر کجا هستید خداوند به سلامت داردتان!

و بالاخره شروع فصل جدید کاری و امیدها و نویدها! و باز نشستیم!

 

پیوند مرتبط

رزومه سعید رضائیان

ادامه نوشته

نقش مدیریت در شعر پروین

امروز قطعه شعری را از خانم پروین اعتصامی خواندم که نقش مدیریت و اهمیت مدیریت زمان بخوبی بیان شده است.

جهد را بسیار کن عمر اندک است

کار را نیکو گزین فرصت یکی است

کاردانان چون رفو آموختند

 پاره‌های وقت بر هم دوختند

عمر را باید رفو با کار کرد

 وقت را کم با هنر بسیار کرد

 کار را از وقت چون کردی جدا

این یکی گردد جدا آن یک هبا

 گرچه اندر دیده و دل نور نیست

تا نفس باقیست، تن معذور نیست

شیطنت طراحی در عکاسی

انتشار و برداشت گزینشی از تصاویر درباره اشخاص و به طور خاص سیاسیون برای تخریب این چهره‌ها روز به روز رو به فزونی می‌گذارد، ولی افکار عمومی در مقابل ارائه نسخه‌های معنادار تصاویر یا برداشت‌های معنادار از تصاویر معمول، باید چه رویکردی در پیش بگیرد؟

انتشار تصاویر دارای معنای چندگانه و یا تعبیرسازی از یک تصویر ساده، از اقدامات معمول غیراخلاقی در سطح رسانه‌های جهان و در بخش فوتوژورنالیسم است که معمولاً با هدف تخریب یک شخص یا گروه در دستور کار قرار می‌گیرد و در ایران نیز طی چند سال اخیر باب شده و رسانه‌هایی که در واقع صرفاً تریبون جریان‌ خود هستند، در مقاطع حساس نظیر انتخابات از این ظرفیت استفاده می‌کنند.

در این شیوه تخریبی، عمدتاً از سه روش مختلف استفاده می‌شود؛ روش اول به عکاس بازمی‌گردد که عکاس با ثبت یک تصویر که متعلق به ثانیه‌ای است، می‌تواند مخاطب را در موقعیت پیش‌داوری غیرمنصفانه قرار دهد و معمولاً اشخاصی از ظرفیت این عکس که تعمداً یا سهواً ثبت شده، برای تخریب استفاده می‌کنند.

ادامه نوشته

زيباترين متن سال

زيباترين متن سال به انتخاب اساتيد دانشكده ادبيات دانشگاه تهران

گاهى خودت را مثل یک کتاب ورق بزن،

 انتهای بعضی فکرهایت «نقطه» بگذار که بدانی باید همانجا تمامشان کنی.

بین بعضی حرفهايت «کاما» بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی .

پس از بعضی رفتارهایت هم«علامت تعجب» و آخر برخی عادت هایت نیز علامت «سوال» بگذار .

تا فرصت ویرایش هست... خودت را هر چند شب یک بار ورق بزن...

ادامه نوشته

دقیقا تلویزیون بر چه چیز غلبه کرد؟

«برت: به‌نظر تو، «نگاه» از چه زمانی فرو پاشید و از دست رفت؟
ادگار: بعد از اینکه تلویزیون مهار همه‌ چیز را در دست گرفت.
برت: دقیقا تلویزیون بر چه چیز غلبه کرد؟
ادگار: بر زندگی. تلویزیون باعث شد که زندگی ما به برنامه تحت‌ کنترل تبدیل شود».


فیلم در ستایش عشق ژان لوک گدار

داستان و حکایت تهمت ناروا

در کنار کوه بزرگ و بلند

خارج از ده زن نجیبی بود

خانه ای بود آن طرف دیگر

صاحب او زن عجیبی بود

در کنار کوهی دو همسایه زندگی میکردند.یکی از آنها با خدا و پاک و دیگری بد کاره روزی کوه ریزش کرد و هر دو همسایه به کام مرگ رفتند.شب کد خدای روستا درخواب دید زن بد کاره در بهشت است باغی بسیار زیبا و رودی خروشان و چندین کنیز خدمتش میکنند.آن زن با خدا و پاک هم در آتش شوزان جهنم میسوزد با عذاب سخت ضجه میزند و ناله کنان فریاد میکشد.ناگهان کد خدا از خواب برمیخیزد با چهره ای بهت زده به خواب خود فکر میکند و با خدا چنین میگوید ای خدا وعده های جهنم تو پوچ است تو آن زن پاک و با خدا را که ذکر قرآن شبانه روز بر لبش بود را به آتش جهنم انداختی.و آن زن بد کاره را در بهشت برین گماشتی گویی تمام گناهان او از خاطرت رفته است.

ادامه نوشته

دل که تنگ است کجا باید رفت؟

به در و دشت و دَمن؟

یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟

 یا به یک خلوت و تنهایی امن

دل که تنگ است کجا باید رفت؟

 پیرفرزانه ی من بانگ برآورد

که این حرف نکوست،

دل که تنگ است برو خانه دوست...

ادامه نوشته

تندیس مشاهیر ایرانی در مقر سازمان ملل

محوطه مقر سازمان ملل در وین، یادبودی شامل تندیس مشاهیر و دانشمندان ایرانی

زکریای رازی- عمر خیام - ابو ریحان بیرونی و شیخ الرئیس ابو علی سینا

عکس های بیشتر

قانون بازگشت

مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت ، که به چوپان پیری برخورد. غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی  صحبت کردند . بعد صحبت به وجود خدا رسید .

مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسوول هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم می گویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را می شناسد.

چوپان زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند . بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کس . صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت .

سپس چوپان گفت : زندگی همین دره است ، آن کوهها ، آگاهی پروردگارند ؛ و آوای انسان ، سرنوشت او . آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم ، اما هر کاری که می کنیم ، به درگاه او می رسد و به همان شکل به سوی ما باز می گردد .

"خداوند پژواک کردار ماست ."                             {پائولو کوئیلو} 

بیا عاشقی را رعایت کنیم

بیا عاشقی را رعایت کنیم

 چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟

 بیایید از عشق صحبت کنیم

 تمام عبادات ما عادت است

 به بی‌عادتی کاش عادت کنیم

 چه اشکال دارد پس از هر نماز

 دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟

 به هنگام نیّت برای نماز

 به آلاله‌ها قصد قربت کنیم

 چه اشکال دارد که در هر قنوت

 دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟

ماجرای مسجد و ملا و شراب فروش از پائولو کوئیلو

سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد .
ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل!
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید.
ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید.
صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست!
ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند!
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم سخن هر دو را شنیدم :؟!  
یک سو مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند!
وسوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد...!

ماجرای خواندنی دکتر ایشان

داستان واقعی و خیلی زیبائي که در پاکستان اتفاق افتاده است: پزشک و جراح مشهور پاكستاني (دکتر ایشان) روزی برای شرکت دریک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، باعجله به فرودگاه رفت. بعد از پرواز بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کار افتادن یکی ازموتورها شد، هواپیما مجبور به فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه شد. دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت:

من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هردقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟

ادامه نوشته

اي مديران که در اين دنياييد

اي مديران که در اين دنياييد     «يا از اين بعد به دنيا آييد»

«اين که خفته ست در اين خاک منم»     از مديران قديمِ وطنم!

ياد آن دوره بشکوه، به خير!     ياد آن لذت انبوه، به خير!

جان نثاران همگي دورم جمع     جمله پروانه و من همچون شمع

ادامه نوشته

درخت دانش

یکی از دعاهایی که خداوند در قرآن به پیامبر اکرم  و به همه آدمیان آموخته این است که :

قُل ربِّ زِدنی عِلماً ( طاها : 114 )

یعنی " بگو خدایا بر دانش من بیفزا "

این دعاست که همه ما را مکلّف می کند  تا به دنبال دانش رویم  و خود و همگان را از آن بهره مند سازیم  و بدانیم که هیچ عبادتی برتر از کسب علم نیست.

ز دانش به اندر جهان هیچ نیست

 تن مرده و جان نادان یکی است

 

ادامه نوشته

هرگز نمي توان با آدمهاي کوچک کارهاي بزرگ انجام داد  

موشی افسار شتری را گرفت و به راه افتاد. شتر به دلیل طبع آرامی که دارد با وی همراه شد ولی در باطن منتظر فرصتی بود تا خطای موش را به وی گوش زد کند. این دو به راه ادامه دادند تا به کنار رودخانه ای رسیدند. موش از حرکت باز ایستاد و شتر از او پرسید که: چرا ایستاده ای تو رهبر و پیشاهنگ من هستی؟

موش گفت: این رودخانه خیلی عمیق است.

شتر پایش را در آب نهاد و رو به موش گفت: عمق این آب فقط تا زانوست.

موش گفت: میان زانوی من و تو فرق بسیار است.

شتر پاسخ داد: تو نیز از این پس رهبری موشانی چون خود را بر عهده گیر.

چون پیمبر نیستی پس رو براه             تا رسی از چاه روزی سوی جاه

تو رعیت باش گر سلطان نیی             خود مران چون مرد کشتی بان نیی

کمی فکر کن! 80 سال عمر شما چند روز میشه؟

     حدودا میشه ۲۹۲۰۰ روز! پس عدد زیاد بزرگی هم نیست!

پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک

 عمر را مى ‏افزايد و نام را پر آوازه مى‏ سازد

 

داستان گوهر شاد خاتون و جوان عاشق

گوهر شاد خاتون (همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد و یکی از زنان باحجاب بوده که همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بوده است.

او می خواست در کنار حرم امام رضا عليه السلام مسجدى بنا کند. چون مى خواست عمل صالحى انجام دهد به همه کارگران ومعماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش اين است که فقط با وضو کار کنيد و در حال کار با يکديگر مجادله و بد زبانى نکنيد و با احترام رفتار کنيد. و اخلاق اسلامى و ياد خدا را رعايت کنيد.

ادامه نوشته

من انسانی هستم میان انسان‌های دیگر

  من خویشاوند هر انسانی هستم

 که خنجری در آستین پنهان نمی‌کند

نه ابرو درهم می‌کشد

نه لبخندش ترفند تجاوز به حق نان و سایه‌بان دیگران است

من یک لر ِ بلوچ ِ کردِ فارسم، یک فارس‌زبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی ِ آسیایی‌ام،

 یک سیاه‌پوستِ زردپوستِ سرخ‌پوستِ سفیدم

 که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم

 بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس می‌کنم

من انسانی هستم میان انسان‌های دیگر بر سیارهٔ مقدس زمین،

 که بدون حضور دیگران معنایی ندارم

«احمد شاملو»

به کجا چنین شتابان!

 

سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه‌ها، به باران

برسان سلام ما را

 

مطلب مرتبط: تبلیغ برای افزایش جمعیت

ادامه نوشته

بوی جوی مولیان آید همی، یاد یار مهربان آید همی

خدایا

 تو را به مناسبتهای عزیز ماه ربیع الاول گرامی قسم می‌دهیم؛

 این ماه را بر تمام مسلمانان جهان، مبارک و پر خیر و برکت قرار بده.

 

بوی جوی مولیان آید همی، یاد یار مهربان آید همی

 ریگ آموی و درشتی راه او، زیر پایم پرنیان آید همی

 آب جیحون از نشاط روی دوست، خنگ ما را تا میان آید همی

ای بخارا شاد باش و شاد زی، میر زی تو شادمان آید همی

 میر ماه است و بخارا آسمان، ماه سوی آسمان آید همی

 میر سرو است و بخارا بوستان، سرو سوی بوستان آید همی

داستان چهار شمع

 رسم است که در ایام کریسمس  و در واقع آخرین ماه از سال میلادی چهار شمع روشن مینمایند،  هر شمع یک هفته میسوزد  و به این ترتیب تا پایان ماه هر چهار شمع میسوزند، شمع ها نیز برای خود داستانی دارند. امیدواریم با خواندن این داستان امید در قلبتان ریشه دواند.  شمع ها به آرامی می سوختند،  فضا به قدری آرام بود که می توانستی صحبتهای آن ها را بشنوی.

اولی گفت: من صلح هستم!  با وجود اين هيچ کس نمی تواند مرا برای هميشه روشن نگه دارد.

دومی گفت: من ايمان هستم!  من هم ناچارا مدتی زيادی روشن نمی مانم،  و معلوم نیست تا چه زمانی زنده باشم.

 شمع سوم گفت: من عشق هستم!  ولی آنقدر قدرت ندارم که روشن بمانم. مردم مرا کنار می گذارند و اهميت مرا درک نمی کنند،  آنها حتی عشق ورزيدن به نزديکترين کسانشان را هم فراموش می کنند.

شمع چهارم گفت: تا زمانی که من روشن هستم  می توانيم شمع های ديگر را دوباره روشن کنيم. من اميد هستم! چه خوب است که شعله اميد هرگز در زندگيتان خاموش نشود.  هر يک از ما می توانيم اميد،  ايمان، صلح و عشق را حفظ و نگهداری کنيم ...

هراس از ناشناخته ها

همه ما از آن چه تازه و جدید است، هراس داریم

 تغییر موقعیت از سطح کارهای کم اضطراب و حمایت کننده

 به سطح هوشیاری قدرتمند،

 یعنی جایی که همه چیز جدید و تازه است،

 به دلیلی کاری هراس انگیز به نظر می‌رسد

حتی اندیشیدن در مورد انجام آن ممکن است

 هر نوع رفتار انکار کننده را سبب شود.

هنرمندان مجبورند برای دیدن آن چه تازه است،

 چیزهای آشنا را کنار بزنند

 شما هم این گونه عمل کنید،

 چه هنرمند باشید چه نباشید

 آن چه تازه و جدید است، به خطر کردن نیاز دارد...

 "باربارا شر - اگر می‌دانستم چه می‌خواهم"

مطلب مرتبط: به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

هی فلانی!

دل به غم مسپار

 نومیدی بران از خویش

 دور دار از جان خود تشویش

 تو درختی،

ناامیدی آتش قهار

 با شتاب و بی‌امان گستر

 هان مشو تسلیم نومیدی

 که نماند از وجودت غیر خاکستر...!

  " مهدی اخوان ثالث "

یادکرد پدر علم ارتباطات ایران

دکتر کاظم معتمدنژاد، پدر علم ارتباطات ایران درگذشت.

 « اینک همه در غم از دست دادن این چهره ماندگار ایران زمین اندوهگینیم و آنچه وظیفه همه ما را در پاسداشت این شخصیت علمی سنگین‌تر می‌کند حفظ و توسعه میراثی است که از کرسی استادی او برای جامعه ارتباطات، رسانه و مطبوعات  باقی مانده است. درگذشت ایشان را به خانواده محترم معتمدنژاد، به جامعه رسانه‌ای کشور، شاگردان وی و همه استادان روزنامه‌نگاری و ارتباطات تسلیت عرض می‌کنم و در این شب‌های آغارین ماه صفر، طلب مغفرت و رحمت ذات متعال را برای وی خواستارم.»

«حسین انتظامی» معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی

یک دقیقه سکوت...

«مهم ترین مسأله، چه گونه زیستن است... »

عفو و بخشش مخالفین بعد از پیروزی. و کناره گیری از قدرت در اوج محبوبیت و شهرت. نقش وی برای سرنگون کردن "آپارتاید" نقشی مثال زدنی و فراموش نشدنی است.این ها تنها گوشه هایی از الگوی حکمرانی ماندلا بود. نلسون ماندلا، اولین رییس جمهور آفریقای جنوبی و نماد مبارزه با نژادپرستی  در سن ۹۵ سالگی درگذشت.

چند دقیقه به پایان نمایش خصوصی فیلم زندگی نلسون ماندلا مانده بود که برق های سالن ادیون لایستر لندن روشن شد. تصویر ماندلا از روی پرده کنار رفت و به جای او تصویر جاکوب زوما، رئیس جمهور آفریقای جنوبی پخش شد تا با گفتن یک جمله کوتاه، نمایش فیلم را نیمه کاره بگذارد: «آقای ماندلا اکنون ما را ترک کرده است.

جاکوب زوما رییس جمهور آفریقای جنوبی گفت: نلسون ماندلای دوست داشتنی، درحالی که در کنار خانواده اش بود (در تاریخ پنجم دسامبر) در کمال آرامش درگذشت. وی اکنون در آرامش است. کشور ما بهترین فرزند خود را از دست داد. مردم ما یک پدر را از دست دادند. تلاش خستگی ناپذیر وی برای آزادی باعث شد تا احترام دنیا نصیبش شود. تواضع و مهربانی و انسانیت باعث شد که همه عاشقش باشند. اکنون غمگین ترین لحظه را می گذرانیم. کشور ما بهترین فرزند خود را از دست داد.

تونی موریسون، برنده جایزه نوبل ادبیات یک‌بار گفت: «نلسون ماندلا برای من تنها سیاستمدار در دنیاست. سیاستمدار به معنای واقعی، کسی که مشکلاتش را با اسلحه حل نمی‌کند. واقعا قابل باور نیست.»