داستان چهار شمع
رسم است که در ایام کریسمس و در واقع آخرین ماه از سال میلادی چهار شمع روشن مینمایند، هر شمع یک هفته میسوزد و به این ترتیب تا
پایان ماه هر چهار شمع میسوزند، شمع ها نیز برای خود داستانی دارند. امیدواریم
با خواندن این داستان امید در قلبتان ریشه دواند. شمع ها به آرامی
می سوختند، فضا به قدری آرام
بود که می توانستی صحبتهای آن ها را بشنوی.
اولی گفت: من صلح هستم! با وجود اين هيچ کس نمی تواند مرا برای هميشه روشن نگه دارد.
دومی گفت: من ايمان هستم! من هم ناچارا مدتی زيادی روشن نمی مانم، و معلوم نیست تا چه زمانی زنده باشم.
شمع سوم گفت: من عشق هستم! ولی آنقدر قدرت ندارم که روشن بمانم. مردم مرا کنار می گذارند و اهميت مرا درک نمی کنند، آنها حتی عشق ورزيدن به نزديکترين کسانشان را هم فراموش می کنند.
شمع چهارم گفت: تا زمانی که من روشن هستم می توانيم شمع های ديگر را دوباره روشن کنيم. من اميد هستم! چه خوب است که شعله اميد هرگز در زندگيتان خاموش نشود. هر يک از ما می توانيم اميد، ايمان، صلح و عشق را حفظ و نگهداری کنيم ...
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم دی ۱۳۹۲ ساعت 22:8 توسط سعید رضائیان
|