بررسی نقش مولفه انسانی در تالیفات هرمز باقی

چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود

تا جهان باقی و آئین محبت باقی است

زنده یاد هرمز باقی، پس از عمری فعالیت در حوزه فرهنگ، رسانه و مدیریت در آذر ماه سال جاری بدرود حیات گفت و موجب تاثر و تألم فراوان در بین دوستدارانش گردید. ایشان هم پیشه و  پیش­کسوت حوزه برنامه­ ریزی در سازمان رسانه بود و  افتخار آشنایی و همکاری ­اش همواره برایم باقی است. دوستدارانش از او به عنوان یکی از طراحان سازمانی مسلط و حرفه­ ای یاد می­ کنند، عضویت در انجمن مدیریت ایران، طراحی ساختار سازمانی بنیاد سینمایی فارابی و پیشنهادات ساختاری متعدد در بخش­ های مختلف رسانه صدا و سیما و شبکه­ های رادیویی و تلویزیونی و دیگر دستگاه ­های فرهنگی از جمله اقدامات ایشان است. نام و یادش همواره باقی است.

تبحر در نگارش و ثبت تجارب کارشناسی، نثر و شیوایی کلام در تحریرها، ساده نویسی مطالب، جملگی موجب شده است تا خوانش مطالب فنی و تخصصی  برای عموم ملموس و قابل فهم و درک باشد. در جای جای نوشته­ هایش، استخدام استعاره ­ها برای مشابهت و عینیت دادن به فهم مسئله بسیار دلچسب و موضوعات را برای خواننده باور پذیر می­نماید. هم اینک پس از گذشت حدود سه دهه مجال بازخوانی تعدادی مقالات باقی را یافتم، بدون مبالغه اذعان دارم هنوز مطالب و یادداشت ­های کارشناسی­ وی خواندنی، امروزی و مفید هستند.

این نوشتار بر آن است تا به اجمال به زوایایی از تاکیدات و دیدگاه­ های کارشناسی نامبرده در تحلیل­ ها و طراحی ­های سازمانی حول محور «عامل انسانی» بپردازد.

ادامه نوشته

برنامه‌ریزی به مثابه سیستم زنده

  محسن رنانی

یکی از علل مدیریتی شکست فرایند توسعه در ایران، برنامه‌های پنج‌ساله توسعه بوده است. «برنامه‌ریزی جامع و مرکز محور» در قرن بیستم کشورهای زیادی، از جمله ایران را، به باتلاق «توسعه‌ی نامتوازن» فرود برد. برنامه‌های پنج‌ساله توسعه ایران نه تنها متکی به نظریه مستحکمی در مورد توسعه ایران نبودند بلکه حتی از نظر ساختاری هم انسجام نداشتند. آنها بیشتر «حدیث آرزومندی» مقامات ارشد کشور بودند که بدون توجه به آماده بودن یا نبودن بستر‌ها و  زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران توسط دولت‌ها تدوین می‌شدند. این حدیث آرزومندی بویژه در برنامه عمرانی پنجم شاه و سند چشم‌انداز بیست‌ ساله جمهوری اسلامی، که مبنای برنامه‌های اخیر توسعه بوده است، خیلی خوب نمایان شده است. متاسفانه در طی هفت دهه برنامه‌ریزی، کم‌کم برنامه‌ریزی به یک پرستیژ برای مقامات و دولت‌ها تبدیل شد و نهادها و سازوکار‌های زیادی حول آن شکل گرفت. در‌پی‌آن نیز برنامه‌ریزی به شکل یک عادت و سنت دولتی درآمد، مثل آیین نوروزی، که گویی اگر در هر دولتی اجرا نشود هویت آن دولت زیر سوال می‌رود (سخنرانی سال ۱۳۹۴ مرا با عنوان «برنامه‌ریزی به مثابه آیین نوروزی» این‌جا ببینید).

ادامه نوشته