وصیت نامه وحشی بافقی

" روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید

همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا   سیــــر   شــــرابــــــش بدهید

مست مست از همه جا  حـــال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید  واعــــــظ

پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ

جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد

شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد

اندرون دل مــن یک قـلم تـاک زنـیـــــــد

روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت

آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت"ء

آدمها مثل کتابها هستند

قطعه یی از دکتر قیصر امین پور

بعضی از آدم ها جلد زرکوب دارند. بعضی جلد ضخیم و بعضی جلد نازک.

بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می‌شوند و بعضی با کاغذ خارجی.

بعضی از آدم ها ترجمه شده‌اند.

بعضی از آدم ها تجدید چاپ می‌شوند و بعضی از آدمها فتوکپی آدمهای دیگرند.

بعضی از آدم ها با حروف سیاه چاپ می‌شوند و بعضی از آدمها صفحات رنگی دارند.

بعضی از آدم ها تیتر دارند، فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدمها نوشته‌اند: حق هرگونه استفاده ممنوع و محفوظ است.

بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند، بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند و بعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی‌شوند.

بعضی از آدم ها را باید جلد گرفت، بعضی از آدمها را می‌شود توی جیب گذاشت، بعضی از آدمها را می‌توان در کیف مدرسه گذاشت.

بعضی از آدم ها نمایشنامه‌اند و در چند پرده نوشته می‌شوند. بعضی از آدمها فقط جدول و سرگرمی دارند و بعضی از آدمها معلومات عمومی هستند 

بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند و بعضی از آدمها غلط چاپی دارند 

از روی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدمها باید جریمه نوشت.

بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم و بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت 

بعضی از آدم ها مخصوص نوجوانان نوشته می‌شوند و بعضی مخصوص بزرگسالان.

بعضی از آدم هایی که مخصوص نوجوانان نوشته می‌شوند خیلی کودکانه و سطحی هستند

ادامه نوشته

خانه دوست کجاست؟

 من دلم مي خواهد

خانه اي داشته باشم پر دوست

کنج هر ديوارش

دوستهايم بنشينند آرام

گل بگو گل بشنو

هرکسي مي خواهد

وارد خانه پر عشق و صفايم گردد

يک سبد بوي گل سرخ

به من هديه کند

شرط وارد گشتن

شست و شوي دلهاست

شرط آن داشتن

يک دل بي رنگ و رياست

بر درش برگ گلي مي کوبم  

روي آن با قلم سبز بهار

مي نويسم اي يار

خانه ي ما اينجاست

تا که سهراب نپرسد ديگر

" خانه دوست کجاست؟ "

فريدون   مشيري

ای بهار

پیشکش به همه دوستان و عزیزان...

قطعه ای از فریدون مشیری با آرزوی سالی خوب و سرشار از موفقیت برای شما

ای بهار

ای بهار

تو پرنده ات رها، بنفشه ات به بار

می وزی  پُر از ترانه، می رسی پُر از نگار

هر کجا رهگذار  تُست

شاخه های ارغوان شکوفه  ریز، خوشه اقاقیا ستاره بار

بید مشک زرفشان

لشکر ترا طلایه دار

بوی نرگسی که میکنی نثار، برگ تازه ای که می دهی به شاخسار

چهره تو در فضای کوچه باغ

شعر دلنشین روزگار، آفرین آفریدگار

ای طلوع تو، در میان جنگل برهنه

چون طلوع سرخ عشق، پشت شاخه کبود انتظار

ای بهار

ای همیشه  خاطرات عزیز!

عاقبت کجا؟  کدام دل؟  کدام دست؟  آشتی دهد من و تُرا؟

تو  به  هر کرانه گرم  رستخیز

من خزان جاودانه پشت میز

یک جهان ترانه ام  شکسته در گلو

شعر بی جوانه ام نشسته  روبرو

پشت این دریچه های بسته

می زنم  هَوار

ای بهار، ای بهار

ای بهار

قانون بازگشت

مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت ، که به چوپان پیری برخورد. غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی  صحبت کردند . بعد صحبت به وجود خدا رسید .

مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسوول هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم می گویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را می شناسد.

چوپان زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند . بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کس . صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت .

سپس چوپان گفت : زندگی همین دره است ، آن کوهها ، آگاهی پروردگارند ؛ و آوای انسان ، سرنوشت او . آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم ، اما هر کاری که می کنیم ، به درگاه او می رسد و به همان شکل به سوی ما باز می گردد .

"خداوند پژواک کردار ماست ."                             {پائولو کوئیلو} 

درد دل یک مشهدی ساده دل با امام رضا(ع)

 

امسال روز جمعه مورخ ۸/۸/۸۸ مصادف شده است با ولادت با سعادت امام رضا(ع). گرامی داشت این ایام فرخنده قطعه شعری زیبا از شاعر جوان خراسانی قاسم رفیعا تقدیم به شما باد.

 درد دل یک مشهدی ساده دل با امام رضا(ع)

 

مُورو مِبینی که شَر و با صفایُِوم

بِِچه محله امام رضایوم

زلزله ام  حادثه ام   بِلایوم

بِِچه محله امام رضایوم

هر روز جمعه دِلوم رُو مِبِندُوم  به پِنجره طلا و بَر مِگردوُم

کارو  باروُم  رِدیفه، با خدایوُم

بِِچه محله امام رضایوم

به موُ  بگو بیا به قُله قاف

اصلا مورو  بِزار  همونجه الاف

قِرار مِرار هر چی بگی موُ  پایوم

بِِچه محله امام رضایوم

دوروغ  موروغ  نیست میون ما با هم

الانه  به عنوان مثال چند روزه  تو حَرم

تو نخ کِفترآ یوُم

بِِچه محله امام رضایوم

چشم  مورو گِرفته  چند تا کِفتر

گفته خودش چند تا رو خواستی  بردار

الانه  دِروم  خادما  رو  می پایوم

بِِچه محله امام رضایوم

کِفترآ  رو که  بُوردُم  از رو گُنبد

موروم  مُو  تو  نخ  رفت و آمد

تو  نقشه اُو گنبد طِلایوم

بِِچه محله امام رضایوم

گنبد رو نصف شب مِده به دَستوُم

اُو گفته هر وقت کِه بیای مُو هَستُوم

مُو هم که قانع و بی ادعایوم

بِِچه محله امام رضایوم

وقتی می بینوم تو عالم همه ازش می گیرن و می گن بازاَم  کمه

گُنبدش رِ اگه باز بده، رضایوم

بِِچه محله امام رضایوم

گنبد و مُونبد نِمِخوام با صفا

سی ساله پای سفره این آقا

منتظر یک ژتون غِذایوم

بِِچه محله امام رضایوم

 از عباس نژاد عبدالله هم بابت در اختیار گذاشتن نوار مجلس شعر خوانی شاعران جوان در زمستان ۸۷  ممنونم.

بوی ماه مهر

روز کارمند و آهسته با گل سرخ

نشسته بودم، دهان بسته و خسته از یک روز کاری دیگر، طبق معمول سر و کار داشتن با کاغذ و قلم، که همکاری با سینی پر از گل سرخ از در وارد شد و روز کارمند را تبریک گفت. تازه یادم آمد که بله! روز کارمندی هم هست و انگاری همین دیروز بود که وارد دوران کارمندی شده بودم.

دانی که نو بهار جوانی چه سان گذشت

زود آنچنان گذشت، که تیر از کمان گذشت

آهسته با گل سرخ روزگار کارمندی را مرور و مجسم کردم. چه سخت است در زندگی کارمندی خط راست رو به بالا باشی تا  دایره بسته ای که مکرر گرد خود می گردد. واقعا زندگی کارمندی چطور زندگیه؟ البته که قصه داره. بدو خدمت، حین آن و دوران آخر خدمت. هر کدام خصوصیات خاص خودش رو داره. با گل سرخ مرور کردم. خوب که به گذشته ها خیره شدم، روزگار کارمند جوان را همراه با دوری از خانواده، پرستیژ، آب باریکه، کار بیشتر، کار مفید، کار درست، سر و کله زدن با آدم های پریشان، یادگیری از قدیمی ترها، اضافه کاری، زور شنیدن،  رویای ازدواج همراه بود و جلوتر در میانه روزگار کارمندی دغدغه ها می شود، بن، آسته برو آسته بیا تا گربه شاخت نزنه، بله قربان، امروز برو فردا بیا، چیدن درست مهره های شطرنج، رویای خانه دار شدن، رفاه، امنیت شغلی، پارتی بازی، حرص خوردن، تفاوت ها، ریش جو گندمی، شغل دوم، تماشای زیر آب زنی دیگران و بقیه قضایا.

موی سفیدم را فلک به رایگان نداد

این رشته را به نقد جوانی خریده ام

و به آخر خط که می رسی، کرسی نشینی، جور کردن دخل و خرج، شغل سوم، تحمل کردن، تماشای از خدا برگشتگان، چرتکه انداختن، تماشا به گوشت های آویزان، دندان عاریه، عینک به چشم بسته، آینده فرزند، آرزوهای از دست رفته، کار بیهوده،استخوان متحرک، موهای سپید شده، جستجوی اندیشه های ناب، عاقبت به خیری و بدنبال آن روزهای جوانی.

از زندگانی ام گله دارد جوانی ام

شرمنده جوانی از زندگانی ام     

... زلال كه باشى، آسمان در توست

از خدا پرسيدم: خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟

خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير،

با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو

ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز

شک هايت را باور نکن وهيچگاه به باورهايت شک نکن

زندگي شگفت انگيزاست فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد

مهم اين نيست که قشنگ باشي ، قشنگ اين است که مهم باشي! حتي براي يک نفر

مهم نيست شير باشي يا آهو مهم اين است با تمام توان شروع به دويدن کني

كوچك باش و عاشق.. كه عشق مي داند آئين بزرگ كردنت را

بگذارعشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسي

موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن

فرقى نمي كند گودال آب كوچكى باشى يا درياى بيكران... زلال كه باشى، آسمان در توست

                                       قطعه ای از نلسون ماندلا

 

ياد کرد سالگرد خاموشی شکیبایی

یکسال از سکوت خسرو شکیبایی هنرمند نامی سینمای کشورمان می گذرد. همگی ما کارهای خوب شکیبایی را در سینما، تئاتر، رادیو و تلویزیون بیاد داریم. خوب بیاد دارم حدود دو دهه پیش تئاتر، دو نمایش با یک بلیط بکارگردانی هایده حائری و بازی حائری و شکیبایی را شاهد بودم. نمایش در چند اپیزود اجرا میشد و در گوشه و کنار اجرا شکیبایی به میان تماشاچیان می رفت و آنها را هم به بازی می گرفت و به این ترتیب نمایش دیگری را هم بوجود می آورد. شکیبایی در همه رول هایی که بازی می کرد، خودش بود. نقش آفرینی وی در نقش شهید مدرس، حمید هامون در هامون، بازی او در سریال تلویزیونی خانه سبز و بسیاری دیگر همواره در ذهن ها برای سالها باقی خواهد ماند. و باز خوب بیاد دارم سالهای دورتر را که اجرای برنامه رادیویی راه شب را شامگاهان برای شنوندگان رادیو اجرا می کرد. روحش شاد.

قطعه زیر که سالها قبل با صدای استثنایی وی زینت بخش برنامه رادیویی راه شب بود را بخوانید.

باز شب آمد و شب آمد و شب آمد.

باز تنهایی و تنهایی و تنهایی.

خوشا شب. خوشا رود  زلال کهکشان ماهیان درخشان ستاره.

اینک غوغای هراسندگان به نجوای دل آسودگان بدل می شود.

و روز تکبر خویش را در آستان کبریایی شب فرو می گذارد.

چشم نامحرمان به هم بر می آید.

و هستی، نیمه پنهان رخساره اش را به سوی بیداران باز بر می گرداند.

باز شب.

و باز فرصتی برای مرغ حق.

تا مناجات آتشناک خویش را قطره قطره فرو بخواند.

هلا، از ملکوت سکوت تا سکوت ملکوت.

راهی است.

راه شب.

 

 

سه گانه تبریک نوروزی

از میان پیام های عیدانه و تبریک نوروزی در سال جدید سه گانه دوست عزیز حسن طلیعی نظرم را جلب کرده بود. نگاشته ایشان چنین بود:

برایتان «سلامتی»/ Health، «دارایی»/ Wealth و «موفقیت»/ Prosperity آرزومندم.

زمستان در بهار

سلامی چو بوی خوش آشنایی...

امروز که می نویسم... برف بهاری نیز شهر تهران را سپید پوش کرده است... باز هم در سال جدید با انفجار ذهن...

انفجار ذهن

در انفجار ذهن نويد بشارتي است

اينك، لحظه تولد يك "شعر" مي رسد

بايد سرود، باز

بايست عاشقانه"قلم" را روانه كرد

محموله اي زغصه نهادم به دوش او

گفتم روانه شو

گفتم روانه شو، كه براني به كاخ فقر

پشت قلم شكست

غم را به غم فزود

چيزي شبيه غم درونم زبانه كشيد

آيا به جز "قلم" به تسلي گريز نيست

آيا به جز "قلم" به تسلي گريز نيست

اشكم روانه شد!

قطعه ای از شادروان مجتبی کاشانی(سالک)

هر روزتان نوروز و نوروزتان پیروز

نوروز یک جشن ملی است، جشن ملی را همه می شناسند که چیست نوروز هر ساله برپا می شود و هر ساله از آن سخن می رود. بسیار گفته اند و بسیار شنیده اید پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید.

قطعه ای از سروده های زنده یاد مجتبی کاشانی(سالک)، شاعر و مدیر توانمند کشورمان

صبح است، بهار آمده است

خبر آورده‌اند چلچله‌ها

باز كن پنجره را

در اين خانه رحمت بگشا

باز هم منتظريم

هيچ‌كس بر در اين خانه نخواهد كوبيد

و نمي‌گويد برخيز كه صبح است، بهار آمده است

هيچ‌كس جز تو نخواهد آمد

هر كجا چرخي ... بي‌چرخش تو

بي‌توانايي انديشه و عزم تو

نخواهد چرخيد

اسب انديشه خود را زين كن

تك‌سوار سحر جاده، تو بايد باشي

باز هم منتظريم

هيچ‌كس بر در اين خانه نخواهد كوبيد

و نمي‌گويد برخيز كه صبح است، بهار آمده است

نازنين! با بنفشه بيرون آي

آري نازنين! تو بهاري

خويش را باور كن

در ادامه مطلب می توانید نوروزنامه همیشه خواندنی دکتر علی شریعتی مزینانی(شمع) را بخوانید... 

ادامه نوشته

خواستگاری از بهار

 

امروز ترانه ای را شنیدم به نام "خواستگاری از بهار" با صدای خواننده خوب گیلک- آقای ناصر مسعودی.  شعر آن هم از شاعر خوب کشورمان آقای حمزه ریبی و ترجمه آن هم مشخص است که می‌گوید: ساقی، پیاله را بیار که دارد بهار می‌آید که می‌خواهم بروم به خواستگاری بهار. سرما را پشت سر گذاشتم، از زمستان جدا شدم و می‌خواهم بروم به خواستگاری بهار. این هم تابلویی از دیگر هنرمند  خوب کشورمان با حال و هوای عیدانه.

پسرک ماهی فروش -نقاشی از ایمان ملکی

ایمان ملکی در بیستم اسفندماه 1354 در تهران متولد شد و از دوران کودکی علاقه زیادی به نقاشی داشت. از 15 سالگی فراگیری نقاشی را تحت نظر اولین و تنها معلم خود استاد مرتضی کاتوزیان - که بزرگترین نقاش واقعگرای ایران است - آغاز نمود. در سال 1374 وارد دانشگاه هنر شد و چهار سال بعد در رشته گرافیک از این دانشگاه فارغ از تحصیل شد. او در سال 1379 ازدواج کرد. در سال 1380 اقدام به تاسیس << آتلیه نقاشی آرا>> و آموزش نقاشی با رعایت ارزشهای سنتی و کلاسیک این هنر نمود.برای دیدن دیگر آثار وی به این آدرس مراجعه کنید. www.imanmaleki.com

آخرين ديدار با رضا سعيدي در مجموعه تلويزيوني شيخ بهايي

اين روزها مجموعه تلويزيوني شيخ بهايي ساخته شهرام اسدي با يك تاخير پنج ساله از آنتن شبكه دو در حال پخش است. مجموعه شيخ بهايي كه روايت زندگي اين عالم و عارف برجسته اسلامي را  در دوران پادشاهي شاه عباس  صفوي را  تصوير مي كند، بعلت روايت مقطعي از تاريخ شيعه در ايران زمين بسيار اهميت دارد. هنرمندان بسياري در اين مجموعه هنرنمايي كرده اند كه از جمله شادروان رضا سعيدي در نقش "حاكم كاشان"  در كابينه شاه عباس صفوي را شاهد هستيم. حدود سه سال از پرواز او مي گذرد. ياد و خاطره اش را گرامي ميداريم. مطالب بيشتر را در مورد ايشان در بخش در میان هنرمندان بخوانيد.

گابریل گارسیا مارکز- چیزی که من آموختم

در 15 سالگي آموختم كه مادران از همه بهتر مي دانند ، و گاهي اوقات پدران هم. در 20 سالگي ياد گرفتم كه كار خلاف فايده اي ندارد ، حتي اگر با مهارت انجام شود در 25 سالگي دانستم كه يك نوزاد ، مادر را از داشتن يك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن يك شب هشت ساعته، محروم مي كنددر 30 سالگي پي بردم كه قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زندر 35 سالگي متوجه شدم كه آينده چيزي نيست كه انسان به ارث ببرد ؛ بلكه چيزي است كه خود مي سازددر 40 سالگي آموختم كه رمز خوشبخت زيستن ، در آن نيست كه كاري را كه دوست داريم انجام دهيم ؛ بلكه در اين است كه كاري را كه انجام مي دهيم دوست داشته باشيمدر 45 سالگي ياد گرفتم كه 10 درصد از زندگي چيزهايي است كه براي انسان اتفاق مي افتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان مي دهند  در 50 سالگي پي بردم كه كتاب بهترين دوست انسان و پيروي كوركورانه بد ترين دشمن وي استدر 55 سالگي پي بردم كه تصميمات كوچك را بايد با مغز گرفت و تصميمات بزرگ را با قلبدر 60 سالگي متوجه شدم كه بدون عشق مي توان ايثار كرد اما بدون ايثار هرگز نمي توان عشق ورزيد  در 65 سالگي آموختم كه انسان براي لذت بردن از عمري دراز ، بايد بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نيز كه ميل دارد بخورددر 70 سالگي ياد گرفتم كه زندگي مساله در اختيار داشتن كارتهاي خوب نيست ؛ بلكه خوب بازي كردن با كارتهاي بد استدر 75 سالگي دانستم كه انسان تا وقتي فكر مي كند نارس است ، به رشد وكمال خود ادامه مي دهد و به محض آنكه گمان كرد رسيده شده است ، دچار آفت مي شود  در 80 سالگي پي بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترين لذت دنيا است

در 85 سالگي دريافتم كه همانا زندگي زيباست

قانون زندگی قانون باورهاست

اصولا فرق بین انسانها ، فرق میان باورهای آنان است .انسانهای موفق با باورهای عالی ، موفقیت را برای خود خلق میكنند.انسانهای ثروتمند ، باورهای عالی و ثروت آفرین دارند كه با اعتماد به نفس عالی خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال كسب ثروت میروند و به لحاظ باورهای مثبتشان به ثروت مطلوب خود میرسند . 

قانون زندگی قانون باورهاست .باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است .توانمندی یك انسان را باورهای او تعیین می‌كند .
انسانها هر آنچه را كه باور دارند خلق میكنند . باورهای شما دستاوردهای شما را در زندگی میسازند . زیرا باورها تعیین كننده كیفیت اندیشه‌ها ، اندیشه‌ها عامل اولیه اقدامها و اقدامها عامل اصلی دستاوردها هستند .

شعری از پروفسور هشترودی در مورد ریاضیات

اخیرا مطلبی را مشاهده کردم با این عنوان: وقتی ریاضی دان عاشق می شود!!!

تقدیم به همه دوستان اهل شعر و شاعری...

 منحنی قامتم، قامت ابروی توست

خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی اوست

حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست

بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست

چون به عدد یک تویی من همه صفرها

آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست

پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو

گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست

بی تو وجودم بود یک سری واگرا

ناحیه همگراش دایره روی توست

(پروفسور هشترودی)

سلام

همه روز

 

    اول صبح

سکه مهر و محبت را از قلک دل برداریم

و ببخشیم به اول نفری

                      که به ما می تابد

اولین عابر امروز

 که از کوچه ما می گذرد

و صمیمانه بگوئیم "سلام"

                                            قطعه ای از شادروان مجتبی کاشانی