روز کارمند و آهسته با گل سرخ
نشسته بودم، دهان بسته و خسته از یک روز کاری دیگر، طبق معمول سر و کار داشتن با کاغذ و قلم، که همکاری با سینی پر از گل سرخ از در وارد شد و روز کارمند را تبریک گفت. تازه یادم آمد که بله! روز کارمندی هم هست و انگاری همین دیروز بود که وارد دوران کارمندی شده بودم.
دانی که نو بهار جوانی چه سان گذشت
زود آنچنان گذشت، که تیر از کمان گذشت
آهسته با گل سرخ روزگار کارمندی را مرور و مجسم کردم. چه سخت است در زندگی کارمندی خط راست رو به بالا باشی تا دایره بسته ای که مکرر گرد خود می گردد. واقعا زندگی کارمندی چطور زندگیه؟ البته که قصه داره. بدو خدمت، حین آن و دوران آخر خدمت. هر کدام خصوصیات خاص خودش رو داره. با گل سرخ مرور کردم. خوب که به گذشته ها خیره شدم، روزگار کارمند جوان را همراه با دوری از خانواده، پرستیژ، آب باریکه، کار بیشتر، کار مفید، کار درست، سر و کله زدن با آدم های پریشان، یادگیری از قدیمی ترها، اضافه کاری، زور شنیدن، رویای ازدواج همراه بود و جلوتر در میانه روزگار کارمندی دغدغه ها می شود، بن، آسته برو آسته بیا تا گربه شاخت نزنه، بله قربان، امروز برو فردا بیا، چیدن درست مهره های شطرنج، رویای خانه دار شدن، رفاه، امنیت شغلی، پارتی بازی، حرص خوردن، تفاوت ها، ریش جو گندمی، شغل دوم، تماشای زیر آب زنی دیگران و بقیه قضایا.
موی سفیدم را فلک به رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
و به آخر خط که می رسی، کرسی نشینی، جور کردن دخل و خرج، شغل سوم، تحمل کردن، تماشای از خدا برگشتگان، چرتکه انداختن، تماشا به گوشت های آویزان، دندان عاریه، عینک به چشم بسته، آینده فرزند، آرزوهای از دست رفته، کار بیهوده،استخوان متحرک، موهای سپید شده، جستجوی اندیشه های ناب، عاقبت به خیری و بدنبال آن روزهای جوانی.
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام
شرمنده جوانی از زندگانی ام