زمین، زمین ما، روزنه امید ما می گرید. باد، آب، خاک می گرید. پرنده روی زمین نشسته و سایه اش روی درخت و تشنه آسمان. کویر، خشکسالی! در خشکسالی دیگر آب از آب تکان نمی خورد و خشکسالی مزه آب را نچشیده، جان می سپارد. شکوفه، گل! برای یک گل بایستی تمام کره زمین را شخم بزنیم. و بهار دیگر گل کاغذی به سینه اش می زند و با رواج گل های کاغذی نسل زنبورهای عسل بیچاره هم رو به انقراض می رود. گل سرخ هم دیگر مجبور است به لب هایش ماتیک بزند. چکاوک ها، چلچله ها هم به افق های دور دست تبعید شده اند و خبری از آنها نیست! و اما آدم ها.... زمینی ها...

مثل ساعتی که چرت می زند و دائم عقب می ماند! هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید. چکاوک، گل شبنم، آدم برفی و ... انگاری نسل سلام منقرض شده است. سلام یعنی از من به تو گزندی نمی رسد. سلام های امروزی خیلی هاش ارزش خداحافظی را هم ندارند.

و باز هم زمین و زمان لحظه لحظه می میرد... تیک تیک و بنگ بنگ!    و زمین می گرید! آدم ها، آدم های خودخواهی که کره زمین را هم به رسمیت نمی شناسند! گل خودش را پرپر می کند و ساکن پائیز      می شود. پائیز! و زمان رو به جلو... زندگی ما را به سوی مرگ نزدیک و نزدیک تر هل میدهد.

آهای زمینی ها!...

کره زمین خانه همه افراد بشر است. و مرگ دستمزد یک عمر زندگی کردن است. زمین را پاس بداریم، دوست بداریم، زمان را قدر بدانیم و نسل سلام را تکثیر کنیم. زمین زنده ست... زندگی زنده ست... زندگی یعنی من، تو، او، ما، شما، ایشان در کالبد زمین و زمان.