ای زاهد ریا کار تو عبادت از بهر سگ کردی نه کردگار ...
می گویند زاهدی شب زنده دار برای تقرب بیشتر به خدا هر نیمه شب در مسجد نماز شب می خواند و نیایش و استغاثه می کرد .
یکی از شبهای زمستان که هوا بسیار سرد بود و زاهد در مسجد مشغول عبادت به ناگاه صدای باز و بسته شدن در مسجد را در پشت سرش شنید و به تصور اینکه کسی وارد مسجد شده رنگ و لعاب عبادت را افزون و در کشش والضالین خود را گرفتار تا تازه وارد در تقوای وی مسلم شود .
زاهد وقتی نماز و عبادت را به پایان رسانید برگشت تا تازه وارد را ببیند ، دید سگی از سرمای بیرون به ستوه آمد و مسجد گرم را برای به صبح رساندن برگزیده است و سعی زاهد بر آب که هاتفی ندا در داد:
ای زاهد ریا کار تو عبادت از بهر سگ کردی نه کردگار
ای هنرها گرفته بر کف دست عیب ها بر نهاده به زیر بغل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور روز درماندگی به سیم دغل
سعدی علیه الرحمه
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 21:4 توسط سعید رضائیان
|