دل و دين و عقل و هوشم همه را بر آب دادي
دل و دين و عقل و هوشم همه را بر آب دادي
ز کدام باده ساقي به من خراب دادي؟
چه دل و چه دين و ايمان همه گشت رخنه رخنه
مژههاي شوخ خود را چو به غمزه آب دادي
دل عالمي ز جا شد چو نقاب بر گشودي
دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادي
در خرمي گشودي چو جمال خود نمودي
ره درد و غم ببستي چو شراب ناب دادي
ز دو چشم نيم مستت مي ناب عاشقان را
ز لب و جوي جبينت شکر و گلاب دادي
همه کس نصيب خود را برد از زکات حسنت
به من فقير و مسکين غم بيحساب دادي
همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خيالت
همه را شراب دادي و مرا سراب دادي
ز لب شکر فروشت دل «فيض» خواست کامي
نه اجابتي نمودي، نه مرا جواب دادي!
*عزلیات ملامحسن فيض کاشاني
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 13:57 توسط سعید رضائیان
|